نامهای ایرانی با حرف (ک) :
کابر[Kaber] :بزرگ، ارجمند.
کاترین [Katrin] :پاک، خالص، یکدست.
کاته [Kate] :محبوب.
کاراس [Karas] :گیاهی خوشبو.
کاردان[Kardan] :فرد دارای مهارت.
کاردوKardo :بذر گیاهی شبیه گندم.
کاردوخKardox :نام کوهی است.
کاردوکKardok :نام باستانی کرد.
کارملKarmel : باغستان ، حاصلخیزی.
کارنKaren : از نجیب زادگان ارمنی.
کاروKaro :راهنما.
کاروان[Karvan] :قافله، همراه.
کاروخKarux :منطقه ای در دل کوههای کردستان.
کاروک[Karok] :پولاد.
کاریز[Kariz] :کهریز، قنات.
کاریسKaris :نوعی گیاه خوشبو.
کارین[Karin] :یکی از هفت خاندان نامدار روزگار اشکانیان.
کازیوه Kazive : پگاه، بامداد.
کاژاوKazhav : بیشه ی کاج، نام ناحیه و کوهی در کردستان.
کاساندان[Kasandan] :همسر کوروش کبیر و مادر کمبوجیه و بردیا.
کاشیراKashira :ماهر.
کاشمه Kashme : نام گیاهی خوشبو.
کاظم Kazem : بردبار، خشم را از خود دور نگه داشتن.
کاکوش[Kakush] :بنفشه.
کالی [Kali] :نگهبان، پاسدار.
کامبیز[Kambiz] :صورت دیگر کمبوجیه.
کامجو[Kamju] :کسی که همواره در پی لذت و خرمی است.
کامخانKamxan : آرزوی سُرور.
کامدل[Kamdel] :به کامیابی رسیدن.
کامدین[Kamdin] :کسی که همواره در پی دانستن دین است، ار بهدینان زرتشتی.
کامران[Kamran] :کامروا، کسی که ارچه بخواهد برایش مهیا می شود.،پیروز، موفق.
کامروا[ Kamrava] :خوشبخت، خرسند، کسی که به مراد و مقصود خود رسیده است.
کامشاد[Kamshad]:زندگی شاد و خوشی داشتن.
کامکار [Kamkar] :موفق، کامیاب.
کامگار [Kamgar] :کامکار، پیروز، نبیره ی یزردگرد سوم شاهنشاه ساسانی و سردودمان خاندان کامگاریان.
کاملKamel : تمام، بی نقص.
کامن[Kamen] : پنهان شونده، پوشیده شونده.
کاموس[Kamus] : پهلوان تورانی که افراسیاب او را به یاری لشکر خود فرستاد تا کار ایرانیان را یکسره کند. {چو کاموس دست و گشادش بدید/به زیر سپر کرد سر ناپدید} (شاهنامه فردوسی).
کاملیا[Kameliya] :درختچه ای زینتی از خانواده ی چای که همیشه سبز است و گلهای درشت به رنگ سفید و صورتی و یا قرمز دارد.
کامور[Kamvar] :موفق، کامیاب.
کامیار[kamyar] :موفق، کمال الدین کامیار از بزرگان عهد سلجوقی و شاگرد شیخ شهاب الدین سهروردی.
کامینا[Kamina] /کسی که نیایش او همه جا رسیده است.
کامیاب[Kamyab] :کامروا، کامران.
کانیKani :چشمه.
کانیژه Kanizhe : گیاه قنطوریون، گل گندم.
کاوانKavan : صخره.
کاووس[Kavus] :پسر ارشد کی قباد از سلسله ی کیانیان که پس از پدر بر تخت سلطنت نشست.
کاوه[Kave]:آهنگری بود که در دوره ی ضحاک هفده پسرش را کشتند و مغزشان را به مارهایی که از دوش ضحاک روییده بودند دادند. مردم ایران زمین با قیام او علیه ستم ضحاک برخاستند.
کاویان[Kaviyan] : منسوب به کاوه، درفش کاویان، اختر کاویان.
کبریKobra : بزرگتر، با شکوه تر.
کبیرKabir : بزرگ.
کتایون[Katayun] :جهان بانو، دختر قیصر روم که همسر گشتاسپ شد و اسفندیار فرزند اوست و نام دیگر او ناهید است.
کرامتKaramat :بزرگی کردن، جوانمرد بودن، صاحب رأی بودن.
کرانه[Karane] :انتها، حاشیه، ساحل.
کردیا[Kordiya]:دختر کرد.
کرشمه[Kereshme] :عشوه، اشاره با چشم وابرو.
کرم[Karam] :بخشش، جوانمردی.
کریسان[Karisan]:پهلوان دره ی حورجان در داستان سمک عیار.
کریمKarim :رادمرد، بخشنده.
کریمه [Karime] :زن صاحب کرامت، بخشنده.
کژال[Kazhal]:چشم آبی، زیبارو، آهو، غزال.
کژانKazhan :کوهها.
کژوانKazhvan :کوهنورد.
کسرا[Kasra] :معرب خسرو، عربها هر یک از پادشاهان ساسانی را کسری می خواندند، طاق کسرا، ایوان کسری (ایوان مدائن) که بنای آن را به انوشیوان نسبت می دهند.
کسری[Kasra]:کسرا.
کشور[Keshvar] :میهن، سرزمین، اقلیم.
کشوربانو[Keshvarbanu] :بانوی سرزمین.
کشم[Kasham] :دختر فرهاد چهارم، پادشاه اشکانی که اردشیر بزرگ اسپهبد ایران را به همسری برگزید.
کلاله[Kolale] :موی پیچیده، موی تاب دار،قسمتی از مادگی گل که دانه ی گرده روی آن قرار می گیرد.
کلثوم[Kolsum] :صورت خوش رو و پر گوشت، نام یکی از دختران حضرت محمد(ص).
کمالKamal :تمام،آنچه در حد رضایت خوب و دلپسند باشد.
کمبوجیه[Kambujiye] :نام چند تن از پادشاهان و امیران هخامنشی.
کمند[Kamand] :پیچ و تاب زلف، کنایه از عشق، طوق عشق و محبت کسی را بر گردن نهادن.
کنیا[Koniya] :دختری که هنوز ازدواج نکرده است.
کوچک[Kuchak] :خرد، ریز.
کوسارKusar :کوهسار.
کوشا[Kusha] :تلاش کننده.
کوشاد[Kushad] :ریشه ی گیاهی زینتی وزیبا.
کوشان[Kushan] :کوشنده.
کوشیار[Kushyar] :ریاضیدان و منجم ایرانی که از مردم گیلان بود.
کورش[Kurosh] :هور، آفتاب، نام بنیان گذار سلسله ی هخامنشی
کوشمند[Kushmand] :خستگی ناپذیر.
کوثرKosar : نام چشمه ای در بهشت، نیکی بسیار و تمام نشدنی، لقب حضرت فاطمه (س).
کوکب[Kokab] :ستاره.
کوهزاد[Kuhzad] :باصلابت، نام پهلوانی بود.
کوهسار[Kuhsar] :کوهستان.
کوهشاد[Kuhshad] :منطقه ای نزدیک هرمزگان .
کوهیار[Kuhyar] :یاری دهنده، از سرا سپاه کی خسرو و برادر مازیار حاکم طبرستان.
کهرام[Kahram] :قهرمان.
کیا[Kiya]:شاهنشاه، پادشاه، بزرگ، ارجمند .
کیارش[Kiyarash] :شاه آرش، از اجداد مادری سیاوش.
کیاجور[Kiyajur] :خردمند، هشیار، زیرک.
کیارمین[Kiyarmin] :پسر چهارم کی قباد.
کیارزم[Kiyarazm] :دارای سپاهی از شاهزادگان.
کیارنگ[Kiyarang]:از نامهای ایران باستان.
کیان[Kiyan] :شاهان و بزرگان، در قصه های حماسی و ملی این گونه آمده که پس از پشت سر گذاشتن سلسله ی پیشدادیان کیانیان بر تخت سلطنت نشستند و اولین شاه این خاندان کی قباد است. {چنین تا بر آمد برین سالیان/همی تافت از شاه فر کیان} (شاهنامه فردوسی).
کیاناKiyana :طبیعت.
کیان بانو[Kiyanbanu] :بانوی پادشاه، بانوی عالم.
کی بانو[Keybanu] :بانوی بزرگ، بانوی شاه، بانوی گرامی.
کی دخت[Keydoxt] :دختر بزرگ ، دختر شاه، دختر گرامی، والاگهر.
کیانوش[Kiyanush] :بزرگ جاودان، برادر فریدون.
کیاوش[Kiyavash] :نام پسر کی قباد.
کی خسرو[Keyxosro] :سپر سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب نواده ی پسری کیکاووس و نواده ی دختری افراسیاب که پس از کی کاووس به شاهی رسید و افراسیاب را به کین پدر خود سیاوش بکشت.
کیکاووس[Keykavus] :کاووس، پسر ارشد کی قباد.
کیهان[Keyhan] :جهان، عالم، روزگار. {بدو گفت رستم که کیهان تراست/همه کهترانیم و فرمان تراست} (شاهنامه فردوسی).
کیمیا[Kimya] :فن، چاره، اکسیر {از کیمیای مهر تو زر گشت روی من /آری به یمن لطف شما خاک زر شود} (حافظ).
کیوان[Keyvan] :از دانایان دیوانی و حسابداران خزانه در روزگار بهرام گور.
کیومرث[Kiyumars] :نخستین پادشاه جهان، نخستین انسان.