یکشنبه , نوامبر 24 2024

نام های ایرانی با حرف ر

.

راتینRatin :دادگر، راد.

راثین[Rasin] :سردار ایرانی که از گِزِنفون شکست خورد.

راحلRahel :مهاجر، کوچ کننده.

راد[Rad] :صاحب همت، سخاوتمند، شجاع.

رادبد[Radbod] :بخشنده بودن، عنوان فرمانده ی ارابه ی جنگی در دوران باستان.

رادبرزین[Radbarzin] :بخشنده ی بی همتا، از سرداران بهرام گور وفرمانروای زابلستان. {دگر رادبرزین رزم آزمای/کجا زابلستان ازو بُد به پای} (شاهنامه فردوسی).

رادبهRadbeh :بخشنده ی نیکو، جوانمرد نیک.

رادفرخRadfarrox :زیبای بخشنده، دادگر خجسته، میر آخور هزمز که او را از وجود بهرام چوبینه حکمران بروع و اردبیل آگاه کرد. {سخن گفت پس رادفرخ به داد/که ای نامداران فرخ نژاد}(شاهنامه فردوسی).

رادمان[ Radman] :رادمند، رادمنش، جوانمرد، سپهدار ارکنستات در عهد خسرو پرویز.

رادمهر Radmehrd] (اوستا) : خورشید آزاد، پر فروغ، سپهسالار داریوش سوم شاهنشاه هخامنشی که در جنگ اسوس کشته شد.

رادمرد[Radmard] :مرد آزاده، مرد دلیر.

رازق[Razeq] :رساننده ی روزی، روزی دهنده، از نامهای خداوند.

راشدRashed :مرشد، کسی که همواره به راه راست هدایت میکند.

راشین[Rashin] :نام نیای افراسیاب، صمغ درخت صنوبر.

راغب [Raqeb] :مایل، خواهان، آرزومند.

رافس[Rafes] :منجمی در عهد باستان که در کتاب ناظم الاطباء از او یاد شده است.

رافع‌[Rafe] :بردارنده، بلندکننده، بالا برنده.

رامانRaman :ادیب، متفکر، و نیز در اوستا پیشکار گشتسب داد وزیر کی قباد.

رامبد[Rambod] :در آرامش بودن، نگهدارنده ی آسایش، محافظت کننده از آرامش و شادمانی.

رام برزین [Rambarzin] :نگهبان مرز مدائن در دوره ی خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی، نجبای ایران در عهد خسرو پرویز ساسانی. {چو از ره سوی رام برزین رسید/بگفت آنچه از شاه کسری شنید} {سپاهی بزرگ از مدائن برفت/بشد رام برزین سوی جنگ تفت}(شاهنامه فردوسی).

رامتین[Ramtin] :چنگ نواز نامدار خسرو پرویز ساسانی که خود نیز ساز چنگ می ساخته است. {خوشتر آید روز جنگ آواز کوس اورا به گوش/زانکه مستان را سحر گه بانگ چنگ رامتین}(فرخی یزدی).

رامسینRamsin :خدای ماه.

رام سیناRamsina :خدای بزرگ.

رامیاد[Ramyad]:فرمانبردار، اطاعت کننده.

رامیار Ramyar :شبان، در کردی سیاستمدار، یاور و پشتیبان آرامش دهنده، دوست ایزدرام.

رامین[‌Ramin] :دلداده ی ویس در داستان ویس و رامین. {چو کشمیر یل و چو نانی آذین /چو ویروی دلیر و گرد رامین}(ویس و رامین).

رامیان[Ramiyan] :آرامش یافتگان.

راهزاد[Rahzad] :سردار خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی.

رایین[Rayin] :نام سپهسالاری در دوره ی اردشیر دوم شاهنشاه ساسانی.

رجب[Rajab] :شرم کردن، هفتمین ماه از سال قمری.

رحمانRahman :بخشایشگر، عطا کننده.

رحمت Rahmat :بخشش، مهربانی، شفقت. {رحمت نکند بر دل بیچاره ی فرهاد/آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیدست}(سعدی).

رحیمRahim :دلسوز، مهربان، بخشاینده.

رزگار ‌Razgar :رها، آزادی، رستگار.

رسام[Rasam] :نگارگر، پیکرنگار بهرام گور.

رستاک[Rastak] :روییده، بالیده.

رستم[Rostam] :بزرگ پیکر، نیرومند، پسر زال و نوه ی سام از مردم زابلستان.{که رستم کم مماناد نام/نشیناد بر ماتمم پور سام}(شاهنامه فردوسی).

رسول[Rasul] :فرستاده ی خدا، لقب یپامبر اسلام. {سر نامه بنوشت بنام خدای/محمد رسدلش به حق رهنمای}(شاهنامه فردوسی).

رشادRashad :رستگار شده، هدایت شده.

رشیا[Rashiya] :راست، درست.

رشیدRashid :رشد یافته، در راه درست حرکت کرده، دلاور.

رشیدا[Rashida] :رشد یافته، استاد خوش نویسی خواهر زاده ی میر عماد خطاط.

رضا [Reza] :خوشدلی، خرسندی، خشنودی. {فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب/که حیف باشد از او تمنایی} (حافظ).

رفیعRafi :بلند پایه، بلند مرتبه، فرازنده، والا، مهین. {از گل آن روضه ی باغ رفیع /ربع زمین یافته رنگ ربیع} (نظامی گنجوی).

رمضان [Ramezan] :ماه نهم قمری. {َملحد گرسنه در خانه ی خالی بر خوان عقل باور نکند کز رمضان اندیشد} (سعدی).

روبین [Rubin] :نام پسر بزرگ یعقوب پیامبر.

روزاس[Rozas] :برادر ستیرپات داماد داریوش سوم شاهنشاه هخاکنشی که در حنگ با اسکندر کشته شد.

روشاک[Rushak] :از سپهسالاران ایرانی در دوره ی هخامنشی که در برابر سپاه اسکندر مقاومت کرد.

رئوف [Rauf] ‌:بخشنده، دلپاک.

رهام[Roham] :پرنده ای که شکار نکند، پسر گودرز گشواد که در جنگ دوازده رخ بارمان را شکست داد {چو بهرام و رهام گردن فراز/چو شیدوش شیراوژن رزم ساز}(شاهنامه فردوسی).

رهنما[‌Rahnama] :راهنمایی کننده، کسی که راه درست را نشان میدهند.

رهی [Rahi] :غلام، تخلص حسن معیری غزل پرداز معاصر ایران. {نسشتم کنون تا چه فرمان دهی /چه آویزی از گوشواره رهی}(شاهنامه فردوسی).

ریوانRivan :رهگذر.

ریونیز[Riyoniz] : پسر کیکاوس و داماد توس از گودرزیان عهد لهراسپ.

…………………………..

نامهای ایرانی دخترانه با حرف (ر).

رازان Razan :آراستن، پیراستن، اسرار، نام منطقه ای در خرم آباد.

رازگل[Razgol] :پلی در پس راز، گل پنهان، کسی که چون گلی رازوار زیباست.

راژینه Razhene :جنباننده، به حرکت وادار کننده.

راژانRazhan :تکان خوردن گهواره مانند..

رابعهRabe :دختر کعب نخستین شاعر پارسی زبان که عاشق بکتاش شد. رابعه در زیبایی و عقل و درایت مشهور بود و به همین دلیل اورا زین العرب گفته اند.

رابو[Rabu] :گلی بسیار خوشبو.

رابیRabi :معروف، نامدار، مشهور.

رابیه Rabiye :خرسند، خشنود.

راحلهRahele :کوچ کننده، راحل.

راحمهRaheme :رحم کننده، بخشاینده، دلسوز، مهربان.

راحیلRahil :بره ماده، نام همسر یعقوب پیامبر و مادر یوسف پیامبر.

راشل [Rashel] :راحیل، بره ماده.

راضی[ Razi] :خوشدل، شادمان.

راضیهRaziye :پسندیده، خشنود کننده.

راغبه Raqebe :خواستار، خواهان.

رأفتRafat :مهربانی، شفقت. {ای سرو خرامان گذر از در رحمت /وی ماه در افشان نظری از سر رأفت}(سعدی).

رافریا[Raferya] :نعناع.

رام بهشت‌[Rambehesht] :همسر ساسان نیای دودمان ساسانی.

رامشاد[Ramshad] :شادی آفرین.

رامک[Ramak] :مطیع، فرمانبردار، بیست و یکمین روز از هر ماه خورشیدی.

ربکاRebeka :راستی، درستی، مصلح، نام دختر اسحاق پیامبر.

ربیع‌Rabi :بهار.

رجان[Rejan] :آرایش.

رجیناRejina :ملکه.

رحیله[Rahile] :کوچیدن، رفتن.

رخسار [Roxsar] :روی، چهره، سیما. {مسیحی به شهر اندرون هر که بود/نماندند رخسارگان ناخشنود} (شاهنامه فردوسی).

رخساره [Roxsare] :چهره، صورت، روی. {همی گفت رخساره کرده دژم /ز کار سیاوش دلش پر زغم} (شاهنامه فردوسی).

رخسانه[Roxsane] :معرب رکسانا.

رخشا[Raxsha] :روشن، درخشنده، تابنده. {جهان است رخشا به آیین شاه/کرا نیست پروا که مانم به راه} (شاهنامه فردوسی).

رخشان[Raxshan] :رخشا،روشن، درخشنده. {ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما/آب روی خوبی از چاه زنخدان شما} (حافظ).

رخشنده[Raxshande] :تابان، رخشان، نورانی. {ببوسید دست پدر را به مهر /و زانجای برگشت درخشنده چهر} (شاهنامه فردوسی).

رخ گل[Roxgol] :زنی که چهره ای چون گل دارد.

ردیتاRedita :بسیار بزرگ، ارجمند، دالا اندیش.

رز[Roz] :گل سرخ.

رزما[Razm] :دختر قایم سمک عیار.

رزیتا[Rozita] :گل رز.

رزیشا[Razisha] :نیک اندیش ترین، درستکار ترین.

رسا [Rasa] :بالغ، بلند، تیزهوش،باهوش.{چشم بد از تو دور که در پرده بوی تو/صد پیرهن ز نکهت یوسف رساتر است} (صائب تبریزی).

رضیه [Raziye] :خشنود.

رضوانRezvan :خشنودی، رضامندی، بهشت. {فردا اگر نه به روضه ی رضوان به ما دهند/غلمانز غرفه ی حور ز جنت به در کشیم} (حافظ).

رعنا[Rana] :زیبا، خوش نما، زن آراسته.

رفعتRafat :قدر، منزلت، والایی، بلند پایگی.

رفیعه [Raffie] :بلند پایه والا مقام.

رقیه[Roqiyye] :نام یکی از چهار دختر پیامبر.

رکسانا[Roksana] :روشنایی، فروغ، نامدختر داریوش سوم شاهنشاه هخامنشی که به همسری اسکندر در آمد.

روبنRuben :روح بلند، روح پاک.

روبیناRobina :یاقوت قرمز.

روجاRoja :ستاره ی صبح.

روحی[Ruhi] :چون روح سبک و دلنشین.

رودابه [Rudabe] :دختر مهراب کابلی که همسر زال شد ورستم ثمره ی آن ازدواج است{برافروخت رودابه را دل زمهر /به امید آنکه ببیندش چهر}(شاهنامه فردوسی).

روزان[Ruzan] :روزها.

روژ[Rozh] ‌(کردی) :روز، روشنایی، آفتاب.

روژاRozha :آفتاب، روز.

روژان Rozhan :روزها، ایام، دوران.

روژانوRozhano :آفتاب تازه سرزده،، روز نو.

روژبه Rozhbe :روز خوب، آفتاب خوب.

روژینه Rozhine :روزانه،.

روژیارRozhyar :آفتاب، روزگار.

روژین Rozhin :مانند روز، روشنایی، منور.

روژیناRozhina :روشن.

روسانا[Rosana] ‌(عبری) :گل سرخ باشکوه.

روشن[Roshan]:بینا، تابان، نورانی.

روشنک[Roshanak] :روشنی چشم. ‌{کجا مادرش روشنک نام کرد/جهان را بدو شاد و پدرام کرد}(شاهنامه فردوسی).

روما‌Ruma :آسمان، سپهر.

روناکRunak :روشنایی، تابناک.

رؤیا‌[Roya] :خاطره، آنچه انسان در خواب بیند.

رها[Raha] :نجات یافته،رها شده.

ریحان[Reyhan] ‌(عربی) :گیاهی خوشبو، رحمت، رزق و روزی.

ریحانه[Reyhane] :ریحان، گیاهی خوشبو، رحمت.

ریناسRinas :راه شناس.

رابوتاRabuta :بزرگ، با عظمت.

رابیلاRabila :مبارک، خجسته، میمون.

راتاRata :فرشته ی بخشش، راد.

راجان[Rajan] :نیای زرتشت.

راجی [Raji] :امیدوار، دارنده ی امید، کسی که همواره خوش‌بین است.

راژیستاRazhista :دادگر، عادل.

رادنوش[Radnush] :بخشنده ی ماندگار، دادگر جاودان.

رافیناRafina:منطقه ای در کردستان.

رامانا[Ramana] ‌: نگهدارنده ی خردمند.

رامش[Ramesh] :آرامش، خوشبختی. {بهشتی است سرتا سر آراسته /پر آرایش و رامش و خواسته}{بدو گفت مندیش و رامش گزین /من از تو ندارم به دل کین}(شاهنامه فردوسی).

رامشینRamshin :آرام، آسوده، شاد.

رامیناRamina :بلند، بالا.

رامیلاRamila :شأن و شوکت پروردگار.

راوش[Ravash] : بی مانند.

راویه Raviye :روایت کننده.

رایاRaya :کسی که ایزد همراه اوست.

رایکا[Rayka] :دوست داشتنی، پسندیده.

رباب[Robab] :سازی که تقریبا شبیه تنبور است و یک تار سیم دارد. {سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ/گوشمالت خورد بابد چون رباب}(سعدی).

ردیتاRedita :بسیار بزرگ، ارجمند، والا اندیش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *