یکشنبه , نوامبر 24 2024

نام های ایرانی با حرف ح

نام های ایرانی با حرف (ح)

حاتم Hatem : حاکم، قاضی، حاتم طائی از قبیله‌ی طی که به سخاوتمندی شهرت داشت.

حاجب[Hajab] :ابرو، پرده دار. {رقیبان غافل و مارا از آن چشم و جبین هر دم/هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو} (حافظ).

حافظHafez :نگهبان، ازبردارنده، شاعر غزل سرای معروف ایرانی حافظ شیرازی.

حامد Hamed :ستایشگر، ستاینده، سپاسگزار.

حامده Hamede :حامد، سپاسگزار.

حامیHami :حمایت کننده، یاری کننده، پشتیبان.

حامین Hamin : حامی، حمایت کننده.

حانان[Hanan] :مهربان، رحیم.

حانونHanun :هم نشین نعمت آفرین، نامی در کتاب مقدس.

حانیHani :با عاطفه، دلسوز، مهربان.

حانیه Haniye :حانی، دلسوز و مهربان.

حبابه [Hebabe] :دوستداشتنی.

حبانHaban :از یاران پیامبر (ص).

حبیب[Habib] :معشوق، دوستدار، محبوب.

حبیب اللّه ‌Habibollah :یاور پروردگار، کسی که برای اندیشه های حق جویانه همواره در تلاش است.

حبیبهHabibe : زن دوستداشتنی، زن محبوب.

حجتHojjat :نمودار، برهان. {دلایل قوی باید و معنوی /نه رگهای گردن به حجت قوی}. (سعدی ).

حدیث[Hadis] :گفتار، سخن، نام مادر امام حستن عسگری(ع). {حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی ست/به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود} (حافظ).

حدیثهHadise :نو، تازه.

حدیقه Hadiqe :باغ، بوستان.

حره Horre :خاتون، زن آزاده.

حرمتHormat :احترام، عزت، آبرو.

حریرHarir :دیبا، پارچه ای ار نخهای لطیف. {اندام تو خودحریر چین است /دیگر چه کنی قبای اطلس}(سعدی).

حسام Hesam :شمشیر تیز و برنده، انسان قاطع.

حسام الدین [Hesameddin] :کسی که در را عقیده تلاش می کند.

حسانHesan :زیبا رویان، نیکو رویان.

حسانه [Hessane]:زیبا، محبوب، معشوق.

حسنHosn :زیبایی، جمال، خجسته. {حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد/این همه نقش در آیینه اوهام افتاد} (حافظ).

حسناHosna :نیکویی، خوبی، زیبایی.

حسنه Hasane :کار خوب.

حسنیه[Hosniye] ‌‌(عربی) :نیکو، خردمند.

حسیبHasib :والاگهر، بزرگوار.

حسیبهHasibe :زن با اصل و نسب، حسیب.

حسین[Hoseyn] ‌(عربی) :شرم. حیا،بزرگی،خوب، نیکو، دومین فرزند حضرت علی (ع).

حشمت‌Heshmat :عظمت، شوکت، آفرنگ. {نگه کرد به درویشانمنافی بزرگی نیست/سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش} (حافظ).

حضرت[Hazrat]:بزرگ، پیشگاه، درگاه.

حفصه [Hafse] :از نام های کهن عرب.

حفیظHafiz :نگه دار، نگهبان.

حفیظه Hafize :حفیظ، نگهبان.

حکمتHekmat :خرد، بینش، بردباری، فرزانگی.

حکیم‌ Hakim :فیلسوف، پزشک، خردمند. {عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود/درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم} (سعدی).

حکیمهHakime :زن حکیم، زن پزشک، خردمند با عقل و خرد، دختر امام جواد(ع).

حلاHala :شیرین، زیبا، افسونگر.

حلیمHalim :شکیبا، بخشنده، صبور.

حلیمه Halime :زن شکیبا، بخشنده، مهربان، نام دایه ی حضرت محمد(ص).

حماسه Hemase :دلیری، شجاعت، چامه ی پهلوانی، چکامه ی رزمی.

حمرا[Hamra] ‌‌(عربی) :سزخ رنگ، سرخ رو.

حمزه Hamze :شیر، نام عموی پیامبر اسلام.

حماد[Hemad]:بسیار ستایش کننده.

حمیدHamid :ستوده، پسندیده.

حمیده [Hamide] :سیرت پسندیده.

حمیراHomayra :زن سفید اندام و سرخ گون.

حمیم Hamim :نزدیک، دوست.

حناHana :درختی که در مناطق گرمسیر می روید و گل و برگ آن مصرف دارویی دارد.

حنّانHannan :بسیار ناله کننده.

حنّانهHanane :حنّان، ناله کننده.

حنیف Hanif :یکتا پرست، راست کردار.

حنیفه Hanife : زن یکتا پرست.

حنینHanin : اشتیاق، ناله.

حوّاHava :همسر آدم، حیات.

حور [Hur]:سپید اندام و سیاه چشم، زن بهشتی، {باغ فردوس میارای که ما رندان را /سر آن نیست که در دامن حور آویزیم}(سعدی).

حور آسا[Hurasa] :زنی که چون حوری وقار و زیبایی دارد.

حورا Hura : زن زیبای بهشتی { حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف /از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است} (سعدی).

حوروش[Hurvash] : زن بهشتی دلربا و زیبا. {هر حوروش که بر مه و خور حسن می فروخت/چون تو در آمدی پی کار دگر گرفت ‌}(حافظ).

حوری Huri :زن چشم سیاه، زن بهشتی.

حوریا [Huriya] :زن زیبا و دلربا.

حوری لقا[Hurilaqa] :زنی که چون حور زیباست، نام زنی در کتاب حوری لقا و حمراء.

حوریه Huriye :زن بهشتی زیبا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *