شنبه , نوامبر 23 2024

نام های ایرانی با حرف ف

نامهای ایرانی با حرف (ف).

فاتح[‌Fateh] :چیره، گشاینده.

فاخته[Faxte] : پرنده ای زیبا با منقاری کوچک و بالهای ظریف و بلند و پرهای خاکستری رنگ. {دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای /بنشسته همی گفت که:کوکو! کوکو‌} (خیام).

فاخر[Faxer] : نازنده، فخر کننده، بهترینها.

فاخره [Faxere]:گرانمایه، نیکوترین.

فاروق [Faruq] :جداکننده ی حق از باطل.

فاضل[Fazel] :دانشمند، دانا.

فاطر[Fater] :آفریننده، خلق کننده.

فاطمه Fateme :کسیکه نفس خود را مهار کند، دختر حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام و همسر حضرت علی(ع).

فانوس[Fanus] :چراغ راه.

فائزه [Faeze] :پیروز، غالب.

فائزFaez :یپروزمند، رستگار، رهایی یابنده، فاتح.

فائقه [Faeqe] :پیروز.

فائضFaez :برکت رسان، فیض دهنده،. { تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم /انعام تو برکون و مکان فائض و شامل} (حافظ).

فتاحFatah :گشاینده، پیروز.

فتح اللّه [Fathollah] :پروردگار پیروز، خداوند فاتح.

فتانه [Fatane] :شور انگیز، سخت دلفریب.

فخرFaxr :جوانمردی، نازش، سر افرازی. {دولت عشق بین که چون از سر فخر و افتخار /گوشه ی تاج سلطنت می شکند گدای تو} (حافظ).

فخرالنساءFaxronnesa :شکوه و افتخار زنان.

فخریFaxri :شکوه داشتن، مباهات، نازش، سر افرازی.

فخر اعظم [Faxrazam] :بخشش بزرگ.

فخرالسادات [Faxrossadat] :سرافرازی بزرگان.

فخر الملوک[Faxrolmoluk] :سر افرازی شاهان، امید بزرگان.

فخرین تاج[Faxrintaj] :عظمت تاج، شکوهمندی تاج.

فرابرز[Farabarz] :نام پهلوان ایرانی.

فراچهر [Farachehr] :نام بهدینی بوده است.

فراد[Farad] :پیشرفت کننده.

فراز [Faraz] :بلندی، باز، گشاده، سربلند. {در بهشت برین گر گشاده می خواهی/بکن به مردم محتاج در فراز اینجا} (صائب).

فراست Farasat :هوشیاری ، تیزهوشی، دانایی.

فرامرز[Faramarz] :آمرزیدن، بخشیدن، سپر رستم. {سپهدار گودرز و گیو دلیر /فرامرز و رهام و بهراک شیر} (شاهنامه فردوسی).

فرانک[Faranak] :پروانه، مادر فریدون شاهنشاه پیشدادی، دختر دهقان برزین که همسر بهرام گور بود. {فرانک بدش نام و فزخنده بود /به مهر فریدون دل آکنده بود} (شاهنامه فردوسی).

فرانی [Farani] :کمال.

فرانیا[Faraniya] :دارای کمال.

فربد[Farbod] :شکوهمند، از نامهای رایج در ایران باستان.

فربود[Farbud] :فربد، شکوهمند.

فرتاش[ Fartash] :وجود که دربرابر عدم است.

فرتام[Fartam] :پیش ترین.

فرتوس[Fartus] :فرتوس چغانی از سرداران ماوراءالنهر در عهد افراسیاب که در جنگ با کی خسرو به یاری پیران آمد.

فرج Faraj: گشایش.

فرجاد[Farjad] : فاضل، دانشمند، حکیم.

فرجام[Farjam] :پایان، انجام، عاقبت. {شما هیچ دل را مدارید تنگ /چنین است آلاز و فرجام جنگ} (شاهنامه فردوسی).

فرحFarah :شادی، شادمانی.

فرح اعظم [Farahazam] :شادمانی بزرگ.

فرحان[Farhan] : شادمان، خوشحال.

فرح انگیز[Farahangiz] :شادی آور، سرورافزا.

فرح وش [Farahvash] :چهره ای شاد داشتن.

فرح سادات[Farahssdat] :شادی سادات.

فرح ملوک [Farahmoluk] :شادی پادشاهان.

فرح تاج[Farahtaj] :زندگی بخش والا مقام، فرمانروای سعادت.

فرح روز[Farahruz] :روز شادی.

فرحناز[Farahnaz] :دلبر شادی آور.

فرخ [Farrox] :بزرگی، شوکت، خجسته، مبارک، زیبا، از مفسران اوستا در زمان ساسانیان.

فرخان[Farroxan] :شوکت، افتخار بی پایان، فرزند اردوان پادشاه اشکانی و سپهسالاران خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی.

فرخ چهر [Farroxchehr] :زیبا صورت.

فرخ سادات [Farroxsadat] :بزرگ خجسته.

فرخ شاد[Farroxshad] :زیبایی شادی آور، بزرگ شادی بخش .

فرخ ماه[Farroxmah] :ماه زیبا، ماه تابان.

فرخ لقا[Farroxleqa] :زیبارد، زیبا چهر، نیکو دیدار، خوش برخورد، دختر پادشاه روم که اکیر ارسلان عاشق او شد و هنگامی که به دنبال او رفت حوادث بسیاری برایش پیش آمد.

فرخنده [Farxonde] :باشکوه، مبارک، همایون. {فرخنده باد طلغت نازت که در ازل /ببریده اند بر قد سروت قبای ناز} (حافظ).

فرخنده بخت[Farxondebaxt] :زندگی باشکوه.

فرخنده چهر [Farxondechehr] :با شکوه، کسی که چهره ای با وقار و زیبا دارد.

فرخ ناز[Farroxnaz] : دلبر با شوکت.

فرداد[Fardad] :بخشش با شکوه، برادرزاده ی خشایار شاه هخامنشی که در نبرد با یونانیان کشته شد.

فردخت[fardoxt] :دختر با فر و شکوه، دختر با عظمت.

فردوس Ferdos :بهشت، گلزار، جنت.

فردین [Fardin] : مخفف فروردین، از نامهای ایران باستان.

فردیس[ Fardis] :بر گرفته از پردیس پارسی.

فرزادFarzad :تولد خجسته، نوزاد عزیز و ارشمند.

فرزام[Farzam] :سزاوار، لایق.

فرزان[ Farzan] : حکیم، عاقل، دانشمند.

فرزانه [Farzane] :فرزان، حکیم، دانشمند.

فرزین [Farzin] :عالِم، مهره ی وزیر در بازی شطرنج.

فرسان[Farsan] ‌:سواران.

فرسیما[Farsima] :با عظمت، خجسته سیما.

فرشاد[Farshad] :عظمت شادی، شادی مبارک، پدر بهزام کوچک از شاگردان اندیشه آذر کیوان.

فرشته Fereshte :بهترین فرستاده، پیک و سفیر، سروش.

فرشته رو [Fereshteru] :زیبا چهره.

فرشید[Farshid] :خورشید با شکوه.

فرطوس [Fartus] :فرتوس،فرتوس چغانی از سرداران ماوراءالنهر در عهد افراسیاب که در جنگ با کی خسرو به یاری پیران آمد.

فرگام[ ‌Fargam] :با ثبات، قدم با شکوه.

فرگون[Fargon] :مانند روشنایی، کسی که چون نور می درخشد.

فرمان [Farman] :دستور، امر، حکم.

فرمهرFarmehr :خورشید با شکوه، روشنایی میمون، فروغ خجسته.

فرمند[Farmand] :از نامهای ایران باستان.

فرناز Farnaz :دلبر با شکوه و زیبا.

فرنام[Farnam] :بهترین نام، نام با شکوه، از سرداران شاپور شاهنشاه ساسانی.

فرنگیس[Farangis] :دختر افراسیاب و همسر سیاوش.

فرنو[Farnu] :مادربزرگ زرتشت.

فرنواز [Farnavaz] :انسان مهربان و با عزت.

فرنود[Farnud] :دارای ضمیر روشن، دارای علّو طبع.

فرنوش[Farnush] :جاویدان شکوهمند، عظمت و افتخار را چشیدن، نام پادشاه باستانی ماد.

فرنهاد[Farnahad] :رهبر.

فرنیا[Farniya] :دارای نیاکان بزرگ، برزگ زاده.

فرود[Forud] :پسر سیاوش از دختر پیران که در دژی میان ایران و توران به دنیا آمد.

فروز [Foruz] :رو شنی، روشنایی، فروزندا، موبدی که در روزگار فتحعلی شاه در یزد می زیسته است.

فروزان [Foruzan] :تابان، درخشان.

فروزش[Foruzesh] :فروزان، روشنایی.

فروزمده [Foruzande] :درخشنده، روشن کننده.

فروزه [Foruze] :درخشش.

فروزین [Foruzin] :درخشنده ترین.

فروغ Foruq :روشنایی، تابش. {هرچه کمتر شود فروغ حیات /رنج را جانگداز تر بینی}. (رهی معیری).

فروغ اعظم [ Foruqazam] :روشنایی بزرگ.

فروغ زمان[Foruqzaman] :روشنایی زمان.

فروغ سادات[Foruqsadat] :روشنایی سادات.

فروغ بانو[Foruqbanu] :بانوی روشنی بخش، زن زیبا و فروزنده.

فرهاد[Farhad] :یاری کردن، پیش بردن، پهلوان ایرانی از خانواده ی برزین و از سرا سپاه کیکاووس که در سفر مازندران همراه او بود. { دگر مهر برزین خرا را /سوم مهر برزین فرهاد را}. (شاهنامه فردوسی).

فرهام[Farham] :از نامهای رایج در ایران باستان.

فره تاج[Farahtaj] ‌:شکوهمندی و عظمت تاج.

فرهمند[Farahmand] :دارای فر، خداوند فر و شکوه.

فرهنگ[Farhang] :آزموده، آموخته، چابک گ هوشیار.

فرهو[Farhu] :در اوج افتخار، زندگی با شکوه.

فرهود[ ‌Farhud] :شکوه، عظمت باحق، نام پرنده ای است. فلزی که رنو آن به دلیل حرارت بسیار تغییر کرده است.

فرهوده [Farhude] :فرهود، شکوه، عظمت با حق.

فرهوش[Farhush] :هوش سرشار.

فرهید[Farhid] :با شکوه، خجسته، از نامهای ایران باستان.

فریا Fariya : نجات، فریاد.

فریاد[Fariyad]: صدا، فغان.

فریار[Fariyar] :دوست بزرگ، دوست عزیز، کسی که همواره خجسته و پر شکوه است.

فریال[Feriyal] :دارای اندام زیبا.

فریان[Fariyan] :مردی تورانی از پیروان زرتشت. {یکی پادشاه بود فریان به نام/ابا لشکر و گنج و گسترده کام} (شاهنامه فردوسی).

فریبا[Fariba] :دلربا، زیبا.

فریبرز[Fariborz] :پسر کیکاووس که بر سر تصاحب تخت سلطنت با کی خسرو رقابت داشت.

فریتا[Farita] :بزرگی، بی مانند.

فری جان[Farijan] :دوست ارجمند.

فریدFarid :بی مانند، بی نظیر.

فریداFarida : یگانه، بی نظیر.

فریدون[ Fereydun] :پسر آبتین از تبار جمشید که ممملکت را از ضحاک ماردوش بازگرفت و آزادی را برای مردم جهان به ارمغان آورد.

فریده Faride :زن بی نظیر، بی مانند، گوهر گرانبها.

فریده بانو[Faridebanu] :بانوی بی همتا.

فریزان[Farizan] :قابل ستایش.

فریسا[Farisa] :خوب، زیبا دل.

فری سیما[Farisima] :زیبا.

فریشاد[Farishad]:شادی نکو، خرمی با سعادت.

فریماه[Farimah] :چون ماه زیبایی و شکوه داشتن.

فریمن[Fariman] :فرهمند، با شکوه، نیکو اندیش.

فری مینو[Farimanu] :بهشت پاک و باشکوه.

فرین [Farin] :از دختران زرتشت.

فریناز[Farinaz] :کسی که ناز و عشوه ی با شکوه دارد.

فرینام[Farinam] :نام با سعادت، خجسته نان.

فرینوش[Farinush] :پسر فغفور چین در داستان همای و همایون.

فصیح[Fasih] :خوش سخن، زبان آور، کسی که در سخن گفتن سر آمد ذست.

فضیلت[Fazilat] :رجحان، برتری.

فکور[Fakur] :اندیشمند، با فکر.

فلامک[Falamak] :الماس گلی رنگ.

فلقFalaq : سپیده دم، بامداد.

فلک ناز [‌Falaknaz] :عشوه ی سپهر.

فلور[Felor] : گل.

فلورا‌[Felora] :گلها.

فلوریا[Feloriya] :گل.

فوادFoad :دل، قلب.

فوزیه Fuziye :همیشع پیروز، رستگار.

فوژان[Fuzhan](ایران باستان) :فریاد عظیم.

فهیمه Fahime : فهمیده.

فیروز[Firuz] :پیروز.

فیروزدخت[ Firuzdoxt] :دختر فیروز اول.

فیروزه [Firuze] :کانی با رنگ آبی آسمانی که در معادن یافت می شود.

فیصل[ Feysal] :حاکم، قاضی.

فیض اللّه[Feyzollah] :عنایت و بخشش پروردگار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *