نامهای ایرانی با حرف (ی).
یادگار [Yadgar] :برجای مانده، خاطره هایی که از کسی برای دیگری مانده است. {جهان یادگار است و ما رفتنی /ز مردم نماند جز از گفتنی} (شاهنامه فردوسی).
یارا[Yara] :تاب و توان.
یارتا[Yarta] :یگانه دوست.
یارخ[Yarox] :عیاری جوان از ماچینیان سمک عیار.
یارسا[Yarsa] :چون یار، دوست بی نظیر.
یارسان[Yarsan] :مانند یار.
یارگل[Yargol] :دوست گل، کسی که چون گل زیبا و دوستداشتنی است.
یارمند[Yarmand] :دارای یار.
یاره [Yare] :یار، رفیق، دوست، سال، گردش یک دور کامل زمین به گرد خورشید را سال یا یاره گویند (اوستایی ).
یازان[Yazan] :یازنده، بالنده، رشد کننده.
یاس[Yas] :درختچه ای که گلهایی به رنگهای مختلف دارد و بسیار خوشبوست.
یاسا[Yasa] :قانون، راه و روش.
یاس چهره [Yaschehre] :کسی که مانند گل یاس زیبا و دلرباست.
یاسرYaser : سهل، آسان، نام یکی از یاران پیامبر اسلام.
یاس رخ[Yasrox] :زنی که صورتی زیبا چون گل یاس دارد.
یاس گل[Yasgol] :گل یاس.
یاسمن[Yasaman] :درختچه ای از تیره ی زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و بالارونده است.
یاسمین [Yasamin] :یاسمن.
یاسمینا[Yasmina] :یاسمن.
یاسونYasun شفا دهنده.
یاشار[Yashar] :جاویدان، کسی که در زندگی عمری طولانی دارد.
یاقوت[Yaqut] :از کانیهتی با ارزش به رنگهای مختلف، کنایه از می و شراب، نوایی از موسیقی قدیم، پرده ی یاقوت.
یاور[Yavar] :یار، مدد رسان، دوست و پشتیبان.
یحییYahya :زنده، فرزند زکریا از بزرگان یهود که خویشاوند عیسی مسیح بود و او را غسل تعمید داد.
یداللّه[Yadollah] :نیروی خدا، دست خدا.
یزداد[Yazdad] :خدا، ایزد.
یزدان بخت[Yazdanbaxt] :بزرگ فرقه ی مانویه در دوره ی مامون.
یسنا[Yasna] :ستایش.
یعقوبYaqub : کبک نر، فرزند اسحاق پیامبر.
یکتا[Yakta] :بی نظیر، بی مانند.
یگانه[Yegane] :تنها، فرد بی نظیر. {با یاد توام سعدی در شعر نمی گنجد/چون یار یگانه شد با غیر نیامیزم} (سعدی).
یلدا[Yalda] :طولانی ترین شب سال خورشیدی که در اولین شب زمستان واقع شده است.
یمین[Yamin] :راست، سوگند.
یوسف Yusof : آفتاب، فرزند یعقوب.
یوشینا[Yushina] :از نامهای ایران باستان.
یونسYunes : پیامبری که به کام ماهی بزرگ رفت و به صاحب ماهی مشهور شد.