نامهای ایرانی با حرف (ف).
فاتح[Fateh] :چیره، گشاینده.
فاخته[Faxte] : پرنده ای زیبا با منقاری کوچک و بالهای ظریف و بلند و پرهای خاکستری رنگ. {دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای /بنشسته همی گفت که:کوکو! کوکو} (خیام).
فاخر[Faxer] : نازنده، فخر کننده، بهترینها.
فاخره [Faxere]:گرانمایه، نیکوترین.
فاروق [Faruq] :جداکننده ی حق از باطل.
فاضل[Fazel] :دانشمند، دانا.
فاطر[Fater] :آفریننده، خلق کننده.
فاطمه Fateme :کسیکه نفس خود را مهار کند، دختر حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام و همسر حضرت علی(ع).
فانوس[Fanus] :چراغ راه.
فائزه [Faeze] :پیروز، غالب.
فائزFaez :یپروزمند، رستگار، رهایی یابنده، فاتح.
فائقه [Faeqe] :پیروز.
فائضFaez :برکت رسان، فیض دهنده،. { تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم /انعام تو برکون و مکان فائض و شامل} (حافظ).
فتاحFatah :گشاینده، پیروز.
فتح اللّه [Fathollah] :پروردگار پیروز، خداوند فاتح.
فتانه [Fatane] :شور انگیز، سخت دلفریب.
فخرFaxr :جوانمردی، نازش، سر افرازی. {دولت عشق بین که چون از سر فخر و افتخار /گوشه ی تاج سلطنت می شکند گدای تو} (حافظ).
فخرالنساءFaxronnesa :شکوه و افتخار زنان.
فخریFaxri :شکوه داشتن، مباهات، نازش، سر افرازی.
فخر اعظم [Faxrazam] :بخشش بزرگ.
فخرالسادات [Faxrossadat] :سرافرازی بزرگان.
فخر الملوک[Faxrolmoluk] :سر افرازی شاهان، امید بزرگان.
فخرین تاج[Faxrintaj] :عظمت تاج، شکوهمندی تاج.
فرابرز[Farabarz] :نام پهلوان ایرانی.
فراچهر [Farachehr] :نام بهدینی بوده است.
فراد[Farad] :پیشرفت کننده.
فراز [Faraz] :بلندی، باز، گشاده، سربلند. {در بهشت برین گر گشاده می خواهی/بکن به مردم محتاج در فراز اینجا} (صائب).
فراست Farasat :هوشیاری ، تیزهوشی، دانایی.
فرامرز[Faramarz] :آمرزیدن، بخشیدن، سپر رستم. {سپهدار گودرز و گیو دلیر /فرامرز و رهام و بهراک شیر} (شاهنامه فردوسی).
فرانک[Faranak] :پروانه، مادر فریدون شاهنشاه پیشدادی، دختر دهقان برزین که همسر بهرام گور بود. {فرانک بدش نام و فزخنده بود /به مهر فریدون دل آکنده بود} (شاهنامه فردوسی).
فرانی [Farani] :کمال.
فرانیا[Faraniya] :دارای کمال.
فربد[Farbod] :شکوهمند، از نامهای رایج در ایران باستان.
فربود[Farbud] :فربد، شکوهمند.
فرتاش[ Fartash] :وجود که دربرابر عدم است.
فرتام[Fartam] :پیش ترین.
فرتوس[Fartus] :فرتوس چغانی از سرداران ماوراءالنهر در عهد افراسیاب که در جنگ با کی خسرو به یاری پیران آمد.
فرج Faraj: گشایش.
فرجاد[Farjad] : فاضل، دانشمند، حکیم.
فرجام[Farjam] :پایان، انجام، عاقبت. {شما هیچ دل را مدارید تنگ /چنین است آلاز و فرجام جنگ} (شاهنامه فردوسی).
فرحFarah :شادی، شادمانی.
فرح اعظم [Farahazam] :شادمانی بزرگ.
فرحان[Farhan] : شادمان، خوشحال.
فرح انگیز[Farahangiz] :شادی آور، سرورافزا.
فرح وش [Farahvash] :چهره ای شاد داشتن.
فرح سادات[Farahssdat] :شادی سادات.
فرح ملوک [Farahmoluk] :شادی پادشاهان.
فرح تاج[Farahtaj] :زندگی بخش والا مقام، فرمانروای سعادت.
فرح روز[Farahruz] :روز شادی.
فرحناز[Farahnaz] :دلبر شادی آور.
فرخ [Farrox] :بزرگی، شوکت، خجسته، مبارک، زیبا، از مفسران اوستا در زمان ساسانیان.
فرخان[Farroxan] :شوکت، افتخار بی پایان، فرزند اردوان پادشاه اشکانی و سپهسالاران خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی.
فرخ چهر [Farroxchehr] :زیبا صورت.
فرخ سادات [Farroxsadat] :بزرگ خجسته.
فرخ شاد[Farroxshad] :زیبایی شادی آور، بزرگ شادی بخش .
فرخ ماه[Farroxmah] :ماه زیبا، ماه تابان.
فرخ لقا[Farroxleqa] :زیبارد، زیبا چهر، نیکو دیدار، خوش برخورد، دختر پادشاه روم که اکیر ارسلان عاشق او شد و هنگامی که به دنبال او رفت حوادث بسیاری برایش پیش آمد.
فرخنده [Farxonde] :باشکوه، مبارک، همایون. {فرخنده باد طلغت نازت که در ازل /ببریده اند بر قد سروت قبای ناز} (حافظ).
فرخنده بخت[Farxondebaxt] :زندگی باشکوه.
فرخنده چهر [Farxondechehr] :با شکوه، کسی که چهره ای با وقار و زیبا دارد.
فرخ ناز[Farroxnaz] : دلبر با شوکت.
فرداد[Fardad] :بخشش با شکوه، برادرزاده ی خشایار شاه هخامنشی که در نبرد با یونانیان کشته شد.
فردخت[fardoxt] :دختر با فر و شکوه، دختر با عظمت.
فردوس Ferdos :بهشت، گلزار، جنت.
فردین [Fardin] : مخفف فروردین، از نامهای ایران باستان.
فردیس[ Fardis] :بر گرفته از پردیس پارسی.
فرزادFarzad :تولد خجسته، نوزاد عزیز و ارشمند.
فرزام[Farzam] :سزاوار، لایق.
فرزان[ Farzan] : حکیم، عاقل، دانشمند.
فرزانه [Farzane] :فرزان، حکیم، دانشمند.
فرزین [Farzin] :عالِم، مهره ی وزیر در بازی شطرنج.
فرسان[Farsan] :سواران.
فرسیما[Farsima] :با عظمت، خجسته سیما.
فرشاد[Farshad] :عظمت شادی، شادی مبارک، پدر بهزام کوچک از شاگردان اندیشه آذر کیوان.
فرشته Fereshte :بهترین فرستاده، پیک و سفیر، سروش.
فرشته رو [Fereshteru] :زیبا چهره.
فرشید[Farshid] :خورشید با شکوه.
فرطوس [Fartus] :فرتوس،فرتوس چغانی از سرداران ماوراءالنهر در عهد افراسیاب که در جنگ با کی خسرو به یاری پیران آمد.
فرگام[ Fargam] :با ثبات، قدم با شکوه.
فرگون[Fargon] :مانند روشنایی، کسی که چون نور می درخشد.
فرمان [Farman] :دستور، امر، حکم.
فرمهرFarmehr :خورشید با شکوه، روشنایی میمون، فروغ خجسته.
فرمند[Farmand] :از نامهای ایران باستان.
فرناز Farnaz :دلبر با شکوه و زیبا.
فرنام[Farnam] :بهترین نام، نام با شکوه، از سرداران شاپور شاهنشاه ساسانی.
فرنگیس[Farangis] :دختر افراسیاب و همسر سیاوش.
فرنو[Farnu] :مادربزرگ زرتشت.
فرنواز [Farnavaz] :انسان مهربان و با عزت.
فرنود[Farnud] :دارای ضمیر روشن، دارای علّو طبع.
فرنوش[Farnush] :جاویدان شکوهمند، عظمت و افتخار را چشیدن، نام پادشاه باستانی ماد.
فرنهاد[Farnahad] :رهبر.
فرنیا[Farniya] :دارای نیاکان بزرگ، برزگ زاده.
فرود[Forud] :پسر سیاوش از دختر پیران که در دژی میان ایران و توران به دنیا آمد.
فروز [Foruz] :رو شنی، روشنایی، فروزندا، موبدی که در روزگار فتحعلی شاه در یزد می زیسته است.
فروزان [Foruzan] :تابان، درخشان.
فروزش[Foruzesh] :فروزان، روشنایی.
فروزمده [Foruzande] :درخشنده، روشن کننده.
فروزه [Foruze] :درخشش.
فروزین [Foruzin] :درخشنده ترین.
فروغ Foruq :روشنایی، تابش. {هرچه کمتر شود فروغ حیات /رنج را جانگداز تر بینی}. (رهی معیری).
فروغ اعظم [ Foruqazam] :روشنایی بزرگ.
فروغ زمان[Foruqzaman] :روشنایی زمان.
فروغ سادات[Foruqsadat] :روشنایی سادات.
فروغ بانو[Foruqbanu] :بانوی روشنی بخش، زن زیبا و فروزنده.
فرهاد[Farhad] :یاری کردن، پیش بردن، پهلوان ایرانی از خانواده ی برزین و از سرا سپاه کیکاووس که در سفر مازندران همراه او بود. { دگر مهر برزین خرا را /سوم مهر برزین فرهاد را}. (شاهنامه فردوسی).
فرهام[Farham] :از نامهای رایج در ایران باستان.
فره تاج[Farahtaj] :شکوهمندی و عظمت تاج.
فرهمند[Farahmand] :دارای فر، خداوند فر و شکوه.
فرهنگ[Farhang] :آزموده، آموخته، چابک گ هوشیار.
فرهو[Farhu] :در اوج افتخار، زندگی با شکوه.
فرهود[ Farhud] :شکوه، عظمت باحق، نام پرنده ای است. فلزی که رنو آن به دلیل حرارت بسیار تغییر کرده است.
فرهوده [Farhude] :فرهود، شکوه، عظمت با حق.
فرهوش[Farhush] :هوش سرشار.
فرهید[Farhid] :با شکوه، خجسته، از نامهای ایران باستان.
فریا Fariya : نجات، فریاد.
فریاد[Fariyad]: صدا، فغان.
فریار[Fariyar] :دوست بزرگ، دوست عزیز، کسی که همواره خجسته و پر شکوه است.
فریال[Feriyal] :دارای اندام زیبا.
فریان[Fariyan] :مردی تورانی از پیروان زرتشت. {یکی پادشاه بود فریان به نام/ابا لشکر و گنج و گسترده کام} (شاهنامه فردوسی).
فریبا[Fariba] :دلربا، زیبا.
فریبرز[Fariborz] :پسر کیکاووس که بر سر تصاحب تخت سلطنت با کی خسرو رقابت داشت.
فریتا[Farita] :بزرگی، بی مانند.
فری جان[Farijan] :دوست ارجمند.
فریدFarid :بی مانند، بی نظیر.
فریداFarida : یگانه، بی نظیر.
فریدون[ Fereydun] :پسر آبتین از تبار جمشید که ممملکت را از ضحاک ماردوش بازگرفت و آزادی را برای مردم جهان به ارمغان آورد.
فریده Faride :زن بی نظیر، بی مانند، گوهر گرانبها.
فریده بانو[Faridebanu] :بانوی بی همتا.
فریزان[Farizan] :قابل ستایش.
فریسا[Farisa] :خوب، زیبا دل.
فری سیما[Farisima] :زیبا.
فریشاد[Farishad]:شادی نکو، خرمی با سعادت.
فریماه[Farimah] :چون ماه زیبایی و شکوه داشتن.
فریمن[Fariman] :فرهمند، با شکوه، نیکو اندیش.
فری مینو[Farimanu] :بهشت پاک و باشکوه.
فرین [Farin] :از دختران زرتشت.
فریناز[Farinaz] :کسی که ناز و عشوه ی با شکوه دارد.
فرینام[Farinam] :نام با سعادت، خجسته نان.
فرینوش[Farinush] :پسر فغفور چین در داستان همای و همایون.
فصیح[Fasih] :خوش سخن، زبان آور، کسی که در سخن گفتن سر آمد ذست.
فضیلت[Fazilat] :رجحان، برتری.
فکور[Fakur] :اندیشمند، با فکر.
فلامک[Falamak] :الماس گلی رنگ.
فلقFalaq : سپیده دم، بامداد.
فلک ناز [Falaknaz] :عشوه ی سپهر.
فلور[Felor] : گل.
فلورا[Felora] :گلها.
فلوریا[Feloriya] :گل.
فوادFoad :دل، قلب.
فوزیه Fuziye :همیشع پیروز، رستگار.
فوژان[Fuzhan](ایران باستان) :فریاد عظیم.
فهیمه Fahime : فهمیده.
فیروز[Firuz] :پیروز.
فیروزدخت[ Firuzdoxt] :دختر فیروز اول.
فیروزه [Firuze] :کانی با رنگ آبی آسمانی که در معادن یافت می شود.
فیصل[ Feysal] :حاکم، قاضی.
فیض اللّه[Feyzollah] :عنایت و بخشش پروردگار.