نام های ایرانی با حرف (ح)
حاتم Hatem : حاکم، قاضی، حاتم طائی از قبیلهی طی که به سخاوتمندی شهرت داشت.
حاجب[Hajab] :ابرو، پرده دار. {رقیبان غافل و مارا از آن چشم و جبین هر دم/هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو} (حافظ).
حافظHafez :نگهبان، ازبردارنده، شاعر غزل سرای معروف ایرانی حافظ شیرازی.
حامد Hamed :ستایشگر، ستاینده، سپاسگزار.
حامده Hamede :حامد، سپاسگزار.
حامیHami :حمایت کننده، یاری کننده، پشتیبان.
حامین Hamin : حامی، حمایت کننده.
حانان[Hanan] :مهربان، رحیم.
حانونHanun :هم نشین نعمت آفرین، نامی در کتاب مقدس.
حانیHani :با عاطفه، دلسوز، مهربان.
حانیه Haniye :حانی، دلسوز و مهربان.
حبابه [Hebabe] :دوستداشتنی.
حبانHaban :از یاران پیامبر (ص).
حبیب[Habib] :معشوق، دوستدار، محبوب.
حبیب اللّه Habibollah :یاور پروردگار، کسی که برای اندیشه های حق جویانه همواره در تلاش است.
حبیبهHabibe : زن دوستداشتنی، زن محبوب.
حجتHojjat :نمودار، برهان. {دلایل قوی باید و معنوی /نه رگهای گردن به حجت قوی}. (سعدی ).
حدیث[Hadis] :گفتار، سخن، نام مادر امام حستن عسگری(ع). {حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی ست/به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود} (حافظ).
حدیثهHadise :نو، تازه.
حدیقه Hadiqe :باغ، بوستان.
حره Horre :خاتون، زن آزاده.
حرمتHormat :احترام، عزت، آبرو.
حریرHarir :دیبا، پارچه ای ار نخهای لطیف. {اندام تو خودحریر چین است /دیگر چه کنی قبای اطلس}(سعدی).
حسام Hesam :شمشیر تیز و برنده، انسان قاطع.
حسام الدین [Hesameddin] :کسی که در را عقیده تلاش می کند.
حسانHesan :زیبا رویان، نیکو رویان.
حسانه [Hessane]:زیبا، محبوب، معشوق.
حسنHosn :زیبایی، جمال، خجسته. {حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد/این همه نقش در آیینه اوهام افتاد} (حافظ).
حسناHosna :نیکویی، خوبی، زیبایی.
حسنه Hasane :کار خوب.
حسنیه[Hosniye] (عربی) :نیکو، خردمند.
حسیبHasib :والاگهر، بزرگوار.
حسیبهHasibe :زن با اصل و نسب، حسیب.
حسین[Hoseyn] (عربی) :شرم. حیا،بزرگی،خوب، نیکو، دومین فرزند حضرت علی (ع).
حشمتHeshmat :عظمت، شوکت، آفرنگ. {نگه کرد به درویشانمنافی بزرگی نیست/سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش} (حافظ).
حضرت[Hazrat]:بزرگ، پیشگاه، درگاه.
حفصه [Hafse] :از نام های کهن عرب.
حفیظHafiz :نگه دار، نگهبان.
حفیظه Hafize :حفیظ، نگهبان.
حکمتHekmat :خرد، بینش، بردباری، فرزانگی.
حکیم Hakim :فیلسوف، پزشک، خردمند. {عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود/درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم} (سعدی).
حکیمهHakime :زن حکیم، زن پزشک، خردمند با عقل و خرد، دختر امام جواد(ع).
حلاHala :شیرین، زیبا، افسونگر.
حلیمHalim :شکیبا، بخشنده، صبور.
حلیمه Halime :زن شکیبا، بخشنده، مهربان، نام دایه ی حضرت محمد(ص).
حماسه Hemase :دلیری، شجاعت، چامه ی پهلوانی، چکامه ی رزمی.
حمرا[Hamra] (عربی) :سزخ رنگ، سرخ رو.
حمزه Hamze :شیر، نام عموی پیامبر اسلام.
حماد[Hemad]:بسیار ستایش کننده.
حمیدHamid :ستوده، پسندیده.
حمیده [Hamide] :سیرت پسندیده.
حمیراHomayra :زن سفید اندام و سرخ گون.
حمیم Hamim :نزدیک، دوست.
حناHana :درختی که در مناطق گرمسیر می روید و گل و برگ آن مصرف دارویی دارد.
حنّانHannan :بسیار ناله کننده.
حنّانهHanane :حنّان، ناله کننده.
حنیف Hanif :یکتا پرست، راست کردار.
حنیفه Hanife : زن یکتا پرست.
حنینHanin : اشتیاق، ناله.
حوّاHava :همسر آدم، حیات.
حور [Hur]:سپید اندام و سیاه چشم، زن بهشتی، {باغ فردوس میارای که ما رندان را /سر آن نیست که در دامن حور آویزیم}(سعدی).
حور آسا[Hurasa] :زنی که چون حوری وقار و زیبایی دارد.
حورا Hura : زن زیبای بهشتی { حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف /از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است} (سعدی).
حوروش[Hurvash] : زن بهشتی دلربا و زیبا. {هر حوروش که بر مه و خور حسن می فروخت/چون تو در آمدی پی کار دگر گرفت }(حافظ).
حوری Huri :زن چشم سیاه، زن بهشتی.
حوریا [Huriya] :زن زیبا و دلربا.
حوری لقا[Hurilaqa] :زنی که چون حور زیباست، نام زنی در کتاب حوری لقا و حمراء.
حوریه Huriye :زن بهشتی زیبا.